اسمانف بر قابلیت تمدنهای نوع ۱ و نوع ۲ در مقیاس کارداشف متمرکز می بود. تمدنهای نوع ۱، جوامع فرضی فرازمینی می باشند که میتوانند کل انرژی سیاره خود را از ستارهی والدشان فراهم کنند در حالی که تمدنهای نوع ۲ میتوانند از کل انرژی خود ستاره منفعت گیری کنند.
از آنجا که سوال مهم شناسایی جامعهای دارای تمدن است، تمرکز مهم باید بر جستجوی کشتیهای بزرگ، ساختمانها و ماهوارههای فضایی باشد. این چنین اشیایی به راحتی بهگفتن سازههای مصنوعی شناسایی خواهد شد. در نتیجه باید به بازدید نور بازتابی از این چنین اجرامی پرداخت.
احتمالا جستجوی تمدنی پیشرفته که بتواند از انرژی ستارهاش برداشت کند، کاری سخت و غیرممکن به نظر برسد؛ با اینحال میدانیم همه تمدنها تابع قوانین جهان می باشند. برای آشکارسازی ساختمانها و سازههای یک تمدن باید از زاویههای گوناگون به رصد آنها پرداخت.
به جای منفعت گیری از تلسکوپهای بزرگ در ابعاد نجومی (گرچه این گمان را نمیتوان از نظر دورداشت)، میتوان تداخلسنجی نوری خط پایه را با منفعت گیری از دو تلسکوپی که در فاصلهی دوری از یکدیگر قرار دارند اعمال کرد.
حتی با وجود قرار دادن تلسکوپهایی با قطر چندین میلیون کیلومتر در فاصلهی دوری از یکدیگر، محدودیتهایی در فاصلهی آشکارسازی وجود دارد. بر پایه یافتهها حداکثر فاصله برای آشکارسازی سازهای به ارتفاع ۱۰ متر، ۳۰۰۰ سال نوری است.
بر پایه معادلهی دریک (روشی برای محاسبهی گمان حیات فرازمینی بر پایه محدودیتهایی همانند تعداد سیارهها در کمربندهای حیات) و درنظر گرفتن این فکر که تمدنهای فرازمینی احتمالی به شکلی برابر در کهکشان توزیع شدهاند، اسمانف گمان میکند ۶۵۰ تمدن فرازمینی در فاصلهی نزدیکی قرار دارند که میتوانند ساختمانها و سازههای ما را ببینند.
یقیناً تمدنهای فرازمینی بر پایه فاصله، امکان پذیر قبلهای دورتری از ما را ببینند. برای مثال این تمدنها امکان پذیر سازههای یادشده توسط تمدن مایا یا روم باستان را رصد کنند.
مقاله فوق در مجلهی Acta Astronautica انتشار شده است.
منبع