اما از دید لدر و پژوهشگرها، اشیای حاضر در سایتهای باستانی گوناگون، شاهدی بر فهمیدن هنری بدوی در انسانتبارانی همانند نئاندرتالها می باشند. با این که تعداد مقداری از این اشیاء و آثار باقی ماندهاند، این گمان وجود دارد که در قبل آثار اثرگذار فرد دیگر توسط میکلآنژهای نئاندرتالی خلق شده باشند که تاکنونی اثری از آنها باقی نمانده است.
این چنین به گمان زیاد تعداد بسیاری از اشیای هنری نئاندرتالها از مواد فانی همانند چوب یا پوست حیوانات ساخته شده بودند. به باور بروس هاردی، دیرینانسانشناس کالج کنیون:
غیبت شواهد به معنی نبوده است آنها نیست؛ به این علت تنها بخشی از این اسبق جان سالم به در بردند و به همین علت نمی توانند بازنمایی دقیقی از توانایی هنری نئاندرتالها باشند.
هنر درمورد ما چه میگوید؟
بهطورکلی هر بحثی درموردی قدیمیترین هنر جهان، مبتنی بر نظریههای مرتبط با مقصد هنر و چیزی است که هنر درموردی شناخت انسان میگوید. به نظری دریک هودسون، کارشناس هنر غارها، انسانتباران برای مهارتی که در تشکیل ابزارهای سنگی و منفعت گیری از اشیا برای تحول زیستگاهشان به دست آوردند به فهمیدن هنری هم دست یافتند. در واقع امکان پذیر برخی نشانههای اتفاقی که در طول ساخت این ابزارها به وجود آمدند بهگفتن نمادی معنادار برداشت شوند یا امکان پذیر بعدا اضافه یا کپی شده باشند.
در واقع مغز انسان با این نشانهها ربط برقرار میکند و به همین علت طبق معمول از دیدن الگوهای تکراری حس رضایت و خشنودی اشکار میکنیم. بر پایه پژوهشی در سال ۲۰۱۹، اسکنهای مغزی نشان خواهند داد برخی قسمتهای مغز با دیدن آثار هنری عکس العمل نشان خواهند داد، گرچه مقدار و چگونگی این عکس العمل به فرآیندهای شبیه در خویشاوندان منقرضشده و پیشینیان ما تا این مدت اشکار نیست.
الگوهای تکراری را میتوان در موقعیتهای بسیاری اشکار کرد. از این مثالها میتوان به مطرحهای هشتگمانندی که انسان خردمند با رنگ اکر در غار بلومبوس آفریقای جنوبی کشیده و مطرحهای زیگزاگی انسان هوموارکتوس روی یک صدف اشاره کرد که با قدمت ۵۴۰ هزار سال در اندونزی کشف شد.
منبع